اصلا به این فکر نمیکنم که چرا مردم ترکیه می توانند تظاهرات کنند و علیه اسلامگراها شعار بدهند و بگویند که نمیخواهند حتی یک نماینده محجبه در کاخ ریاست جمهوری داشته باشند و اجازه نمیدهند که کشورشان به عصر جاهلیت.برگردد... اصلا به این فکر نمی کنم که چرا من با روسری و مقنعه و بدون آرایش جرات ندارم به سرهنگ نیروی انتظامی که در جردن راه را بر ماشین ها سد می کند نگاه کنم و رویم را برمیگردانم آن طرف و ته دلم خدا خدا می کنم که گیر ندهد. تنها چیزی که ذهنم را مشغول کرده این است که آن پسره که سرصبحی به قصد متلک گفتن از کنارم رد شد و خودش را مالید به بازویم، گفت بشکه یا خوشگل ?.... ...................................................................................................
من مدام سعی می کنم از این حالت نوک دماغ را چسباندن به زندگی در بیایم و یکی کمی با فاصله به همه چیز نگاه کنم ، نمیشود اما.... ...................................................................................................
● شهداد ، کلوت ، ابر ، آسمان
جاده منتهی به شهداد ، تصور اینکه پشت این جاده پیچ در پیچ و سبز و بارانی کلوت ها انتظار آدم را میکشند کمی سخت است. اگر اشتباه نکنم یکی از روستاهای بین راه زادگاه هوشنگ مرادی کرمانی است. شهداد با فاصله ای در حدود 120 کیلومتر به سمت شمال شرق کرمان حد فاصل دشت لوت و دشت کرمان واقع شده . گفته میشه که این شهر از قدیم ترین سرزمین های ایران بوده و دارای یکی از کهن ترین تمدن های بشری است . از این شهر در کتب تاریخی همچون تاریخ طبری به نام خبیص هم نام برده شده . آسیاب آبی دوقلو نخلستان های شهداد ( به گفته اهالی برای اینکه نخل قهر نکند و سال بعد هم بار بدهد همیشه مقداری از محصول را روی شاخه ها باقی می گذارند) آسیاب آبی دوقلو پله های منتهی به آب انبار قدیمی در بروشوری که از طرف میراث فرهنگی در اختیار توریست ها گذاشته میشد در توضیح این محل نوشته شده شهرک صنعتی مکشوفه مربوط به هزاره سوم قبل از میلاد ، بنا به باور مردم منطقه اینجا سرزمین کوتوله هاست. ...................................................................................................
همکارم ایستاده و زیر لب غر می زنه، علتشو که می پرسم انگار داغ دلش تازه شده باشه، گله می کنه از خانم اش که هر چی می خره زود دلشو می زنه ، میگه : خانم میریم خرید، بلوز تنش میکنه می پسنده می خره، پاشو میزاره تو خونه شروع میکنه به ایراد گرفتن ، میگم خوبه خودت خریدی ، چند روز پیش رفتیم فروشگاه رفاه، یه دونه از این شُرت ها خریده که یه آستین بلند زیر داره و یه تیکه رو داره و تا بالای نافه ، بعد اومدیم خونه میگه من از این خوشم نمیاد ..... داشتم تصور می کردم این چه مدل شورتیه که هم آستین داره هم زیر و روئه هم تا بالای نافه که بک دفعه دوزاریم افتاد، گفتم: منظورتون تی شرته دیگه ؟ گفت: آهان آره همون تی شرت ...................................................................................................
● عکس هایی از یزد شهر بادگیرها و قنات ها
نمایی از مسجد جامع یزد 55 پله هر کدام با ارتفاعی نزدیک به نیم متر برای رسیدن به حوض قناتی که از زیر مسجد جامع عبور می کرده ، نفس من که موقع بالا آمدن بند آمده بود. به گفته راهنما اختلاف دمای میان آب انبارها و حوض خانه ها با سطح زمین به 15 درجه میرسد. بازار بادگیر به گفته دوست یزدی مان شکل و تعداد بادگیرها بستگی به میزان تمول هر خانواده داشته است. برج ساعت تعدادی از خانه ها و کاروانسراها و بناهای تاریخی بعد از مرمت و بازسازی تبدیل به هتل و رستوران شده است. ...................................................................................................
● هدیه تولد
هر بار به سطل آشغال زرد رنگ گوشه آشپزخانه نگاه می کنم یاد اولین بوسه مان می افتم.
پ ن : کرگدن سلطان بود، کرگردن سلطان هست ...................................................................................................
● سفرنامه
...................................................................................................
.
سر خط مشتی شن پنهان شده ته کیف دستی ام ، یادگار طوفان شن ، مانده و گذشته از آن همه جاده و آسمان و ابر و کوه و کویر و آدم ها و خاطره ها ...................................................................................................
|
باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |