سفرنامه

...نميدونم از تراكتور سواري روي تپه هاي ريگ و لاي گزها و خرابه هاي در و دهات هاي قديمي و جاده هاي سست و كوبيده شده ي شن و ريگي بگم يا از جاده هاي بي انتهاي تنها. جاده هايي كه اينقدر خلوت بودند و بي كس كه ميشد مثل ما وسط اونها بساط ناهار پهن كرد. مثل جاده ي نقاشي شده و زيبا و باورنكردني چوپانان به اردكان كه يكي از زيباترين جاده هايي بود كه ديده بودم. كوه هاي رنگ به رنگ و رنگارنگ. از قرمز و آبي و زرد و قهوه اي بنفش و سبز گرفته تا رنگهاي تركيبي يك رنگ شناس. مثل جاده ي خور و طبس و ترك هاي عظيم و زمين يك دست صاف و بدون پستي و بلندي كه اينقدر ميرفت تا خسته ت كنه از نگاه كردن. مثل جاده شهر كويري شهداد كه روستاهاي سرسبزي داشت! و خود شهداد كه جنگلي از نخلستانهاي سبز روي خاك كوير بود و جاده ي بعد از شهداد به طرف دل كوير تا كلوت هاي شهداد كه از رود خروشان و گل آلود و سيلاب گرفته تا گلدانهاي شني كوچك و بزرگ و گاهي خيلي بزرگ و كمپ كويري شوكه كننده و كلوت ها و رنگ هاي بي نظيرش. از بالاي يكي از كلوتهاي بزرگ وقتي نگاه ميكني دريايي خاكستري ميبيني كه وقتي پايين بري فقط شن هاي ريزي ميبيني ك اينقدر توهم دريا رو بوجود ميارن. " سزاوارم سزاوارم سزاوار... "
پ ن : جاده نائین به چوپانان را در تاریکی مطلقی که گاه و بیگاه با نور ماشین های عبوری اندکی روشن میشد طی کردیم.از آینه که به پشت سر نگاه می کردم انگار همه آن خط های سفید وسط جاده زیر ماشین محو میشدند و ما درون ظلمت پیش می رفتیم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه