برای همه آنهایی که رفتند و برنگشتند
عمه بهمن 76 رفت
دو روز پیش از سفر آمد ارا ک برای خداحافظی ، همه فکر میکردند میرود و برمیگردد ، خودش میگفت بمیرم هم برنمیگردم ، حتی امروز انقدر تصویر لحظه ای که رفت واضح و روشن در ذهنم است که انگار همین دیروز بود ، آقاجون نشسته بود سر جای همیشگی اش ، عمه گفت آقاجون خدافظ ، آقاجون گفت به سلامت ، حتی سربلند نکرد رفتن دخترش را ببیند ... عمه بغض اش را خورد و رفت و دیگر برنگشت
اسفند سال بعدش عمو ازدواج کرد ...
عمه نبود ...
سه سال بعد کیا نا به دنیا آمد ...
عمه نبود ...
نی ما ازدواج کرد...
عمه نبود ...
مادر بزرگ ام مُرد ...
عمه نبود ...
پدرم سکته کرد ...
عمه نبود ...
عمو کوچیکه ازدواج کرد...
عمه نبود ...
احسا ن ازدواج کرد...
عمه نبود
آقا جون مُرد ...
عمه نبود ...

امشب نی ما و زنش میروند ...
...................................................................................................
ابتدای صفحه