باز هم از گودرم

آقای مدیر ساعت 4 بعد از ظهر روز پنج شنبه هراسان زنگ زد و خبر داد سقف شرکت ریخته پایین ، خودش کرج بود ،آقای ک همکارمان را خبر کرده بود برود ببینید چه خبر است ، من آن موقع تازه از ترافیک مدرس و صدر بعد از هزار بار کلاژ و ترمز رسیده بودم خانه و هنوز پشت زانوی چپ ام درد می کرد، آقای مدیر هول کرده بود ، آقای مدیر موتور بلیزری را که 35 سال پیش خریده هنوز توی انباری خانه اش نگه میدارد شاید روزی به درد بخورد،میدانستم الان از شنیدن خراب شدن سقف چه حالی دارد ، گفتم میخواین من برم شرکت ؟ انتظار داشتم بگوید نه نرین ، دیگه آقای ک رفته ، تو این ترافیک شما نرین ، نگفت .. گفت آره برین ... گفتم لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ، دراز کشیدم روی تخت ، با خودم گفتم فکر کن الان در ترافیک صدر هستی ، به باران و ترافیک و آقای مدیر و سقف ریخته فکر میکردم ، خوابم برد ، نیم ساعت بعد با صدای تلفن از جا پریدم ، آقای مدیر پرسید کجایین؟ آن موقع روی پتوی نرم تخت که بوی تو را میدهد دراز کشیده بودم...گفتم تو ترافیک صدر ، گفت وای وای خیلی شلوغه ، گفتم پلیس ... قطع کرد ... نیم ساعت بعد روی شانه چپ خوابیده بودم و هنوز بوی تو توی بینی ام بود ، زنگ زد ، کجایین ؟ گفتم : ترافیک مدرس ، گفت به نظرم شما دیگه برگردین خونه ، گفتم نه .. میرم ، گفت نه برگردین ، گفتم نه دیگه نزدیکم ، میرم ، گفت نه مرسی ...خیلی اذیت شدین ، ببخشید ، دیگه کاری از دست شما هم برنمیاد ، گفتم باشه ،
از دنده چپ غلت زدم به دنده راست و برگشتم خانه ....
...................................................................................................
ابتدای صفحه