از گودرم

خودش را پشت سر مامانش قایم کرده بود، آمده بودند خانه را ببینند، گفتم : بفرماین راحت باشین ، اینجا دو تا اتاق خواب داره ، اینجا سرویس حمام و فرنگی ، اینجا تراس هم داره ، زن پرسید میشه ببینم ؟ پرده را کنار زد ، هنوز چسبیده بود به مادرش ، سرم را خم کردم و گفتم پیشت ... چشم هایش خندید و دوید رفت پشت سر پدرش ، سرم را از پشت سرش خم کردم و گفتم آه پیدات کردم ...
خندید و از اتاق زد بیرون ، توی پذیرایی بزرگ و خالی دست هایش را گرفت بالا و دور خودش میچرخید ، زن پرسید دو تا خواب داره؟ گفتم سرت گیج میره ها؟ ایستاد و یک کمی تلوتلو خورد و دوباره چشم هایش خندید ، گفتم نه اون یکی اتاقش اون طرفه ، سرویس ایرانی هم کنارشه ، گفتم : میای بغلم ؟ ... گفتم : تو دختری یا پسری ؟ دختری ؟ سرش را به بالا تکان داد که نه .. گفتم پسری ... سرش را به بالا تکان داد که نه ... گفتم : نه دختری نه پسری؟ باز چشم هایش خندید .. زن پرسید نورش خوبه؟ ...گفتم از دو طرف نور داره ، اتاق خوابها آفتابگیرن ، باز داشت دور خودش می چرخید ، گفتم وایسا ، گرفتمت ... بغل اش کردم و گفتم تو کدوم اتاق رو میخوای؟ با انگشت به آشپزخانه اشاره کرد و گفت این .. گفتم نه این آشپرخونه است ... باز چشم هایش خندید ، یک دور چرخیدم دور خودم و گفتم حالا بگو کدوم اتاقو میخوای؟ با انگشت اشاره کرد و گفت این ... گفت : ای اقاتی نی دالی .... گفتم چی؟ زن گفت میگه اون اتاقی که نور داره ... گفتم اتاقت میخوای چه رنگی باشه؟ گفت ایمونی ... گفتم چی؟ زن گفت میگه لیمویی ... گفت اُقاتی ایمونی قان قان دالی ... زن گفت میگه تو اتاق لیمویی ماشین داره ... نوک بینی ام را چسباندم به بینی اش ، خندید ، چال افتاد روی لپ چپ اش ، گفتم نگفتی پسری یا دختری ؟ گفت : او پارته هاپو ایدم .. زن گفت میگه تو پارک هاپو دیده ... گفت : تاب بادی ایدیم اوخ ، زن گفت میگه از تاب افتادم اوخ شدم ... خودش را تکان داد که یعنی بگذارم پایین ، برایم بوس فرستاد و رفت ...

کاش یکی بود حرف های من را ترجمه میکرد ... میگفتم چه هوای مزخرفی، میگفت میگه دلم برات تنگ شده .... میگفتم حوصله ندارم ، میگفت میگه دلم بغلتو میخواد ... میگفتم چه خبر؟ میگفت میگه نمیخوای منو ببینی؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه