تاکسی که راه افتاد راننده رادیو را روشن کرد ، خانمی با هیجان گفت صبح شده دوستان ، چه صبحی ،به به ، چه هوایی ، اخمهاتون رو باز کنین ، بخندین ، زندگی زیباست ، بعد یک خانم دیگر گفت هوا امروز فلان است و فردا بیسار ، چند درجه میرود بالا و چند درجه می آید پایین و گاهی بارانی گاهی ابری ، بعد آقایی گفت که از این مسیر نروید که ترافیک سنگین دارد ، رانندگان عزیز از یک مسیر دیگه بروید که ترافیک روان دارد ... بعد نوبت رسید به اخبار ، آقایی چند تایی خبر گفت تا رسید به سفر ا.ن به ترکیه و به به و چه چه که چه دستاوردهای خوبی این سفر داشته ، بعد صدای ا.ن پخش شد ، با همان لحن شل و وارفته و مضحکی که همیشه دارد ، همان که آدم تصورش میکند که یله داده روی پای راست و خلال دندان لای لبهایش است و یک لبخند کج مزخرفی هم دارد و انگار دارد شو تلویزیونی اجرا میکند ...
این اجلاس ها خیلی خوبه که باشه ، کمک میکنه به رشد و ترقی کشورهای اسلامی ...من زیر لب گفتم کثافت ، پسر بغل دستی آرام زمزمه کرد بیشرفِ بی پدر مادر .. پسرِ صندلی جلو گفت آقا خاموشش کن اعصاب نداریم ، راننده یک دویست تومانی گذاشت روی داشبورد و گفت یادم باشه صدقه بدم ، روزی که با شنیدن صدای این آشغال شروع بشه خدا به خیر کنه...
...................................................................................................
ابتدای صفحه