داریم میریم دکتر ، از کوچه پایین خونه میخوام بپیچم توی خیابون اصلی ، یک پراید سر کوچه ایستاده و دو تا دختر کم سن و سال با موهای زرد که سی سانت بالاتر از سطح سرشان بسته شده و بقیه اش هم عین چوب جارو ریخته دور و بر صورتشان ، با پوستی که معلوم نیست از یک تپه کرم پودر مالیده شده انقدر سیاه شده یا از سولاریوم ، با دماغ های عمل کرده سر بالا داخل ماشین نشسته اند ، یک پرادو هم کنار پراید ایستاده طوریکه همان یک ذره راهی را که امکان داشت رد شد سد کرده ، دارن لاس میزنن ، پسر دستش را از پنجره اورده بیرون و گذاشته رو دست دخترِ ، دخترها غش کردن از خنده ، یکیشون سرشو تکون میده انگار که داره میگه نه ، اون یکی داره عشوه میاد ، بحث سر رد و بدل شدن شماره تلفن ِ انگار، سه دقیقه منتظر ایستادم ، چراغ میزنم ، توجه نمیکنن ، بوق میزنم ، اصلا برنمیگردند نگاه کنن ، آقای پدر خونسرد نشسته و هیچی نمیگوید، دست من بود با قفل فرمون می افتادم به جانشان ، با کلی عقب جلو رفتن به زور می اندازم توی خیابان اصلی و از پنجره باز داد میزنم خیلی خریننننننن
بقیه مسیر آقای پدر نصیحت میکنن که اصلا خوب نیست انقدر زود عصبانی میشی و آخه نمیگی تو بهشون میگی خرین اگر پسره هم میگفت خودت خری ، بعد یکی تو می گفتی یکی اون میگفت چی میشد ...
میگم بهتر! میرفتم پایین میزدمش ،
بعد تا برسیم دکتر آقای پدر دیگه هیچی نمیگه ...
...................................................................................................
ابتدای صفحه