یازدهم آذر ماه ۱۳۸۷ ظهر همان طور که میز ناهار را میچینم با خودم زمزمه می کنم وای وای وای پارمیدای من کوش ؟ وای وای وای میرم از هوش .. دو روز است افتاده توی دهنم... آقای پدر از بالای عینک یک نگاهی می اندازد و میگوید : از این آهنگا که میگه خودتو به من بچسبون هم گوش میدی ؟ ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |