آقای حسابداری که از بیمه برای حسابرسی آمده دختر 4 ساله اش را هم همراه خودش آورده ... سعی کردم سرگرم اش کنم اما این بچه برای دو دقیقه هم نمیتوان کو نش را روی صندلی بگذارد .. سه دقیقه پیش برای بار 391 ام دور میز من چرخید و رفت توی آن یکی اتاق و آمد بیرون و پرسید : اینجا نماز داره؟
و من هاج و واج نگاهش کردم و دوباره پرسید اینجا نماز داره؟

یعنی چی اون وقت؟


دختر خانم همسایه هم دیشب آمد ، کلید خانه مادرش را تحویل اش دادم و کلی تشکر کرد و رفت ، این میان فهمیدم که هر سه تا نوه و داماد خانم همسایه پزشک متخصص هستند ...
فقط نفهمیدم چرا دخترش پشت تلفن اصرار داشت که تا 12 روز دیگر نمیتواند برگردد؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه