Today's fortune: Your luck has been completely changed today

در خانه را پشت سرم بستم ، صدایی گفت ... خاله ؟
برگشتم ، صورت گرد و کوچک با دو رشته موی فرفری بافته رها شده روی شانه و جای خالی دندان های جلویی ، کیف اش را گذاشت زمین و مقنعه اش را سر کرد ، گردی صورت اش قاب شد میان سفیدی مقنعه ...
خاله به نظرتون مدرسه من شروع شده ؟
رد نگاه نگران اش را گرفتم تا سر کوچه
پرسیدم : زنگتون کی میخوره ؟
لب بالایی را با زبان خیس کرد و گفت نمیدونم
گفتم : نگران نباش ببین دوست هات هنوز دارن میرن داخل ... زود باش ...
کیف اش را برداشت و بدو رفت ...
خواستم بگویم مقنعه ات کجه بچه ... مراقب ماشین های وسط کوچه باش ... یواش انقدر ها هم دیر نشده ها ...
...................................................................................................
ابتدای صفحه