صدایش کمی خواب آلود بود ، پرسیدم : خواب بودی ؟ و همزمان نگاهی به ساعت انداختم که عقربه بزرگ تازه از 6 فاصله گرفته بود ... یازده نشده هنوز ها ؟ !!
گفت : نه تازه میخواستم بخوابم ... خوبی؟
گفتم : مرسی خوبم ...
گفت : روز خوبی داشتی خوشگل ام ؟
خوشگل ام ؟!!! آنقدر شنیدن این کلمه با آن لحن مهربان از آدمی که عمر آشنایی مان به یک هفته هم نمیرسد برایم تعجب آور بود که مغزم هنگ کرد ...
پرسید : خسته ای خوشگل ام ؟
هول شده بودم و نمیدانستم این مکالمه را چه طور جمع کنم ... گفتم ببخشید بیدارت کردم و بعد بهت زنگ میزنم و گوشی را که گذاشتم هی با خودم می گفتم یعنی چی آخه ....

فردا عصر زنگ زد گفت : رکسی تو دیشب به من زنگ زدی؟ صبح بیدار شدم یادم بود با یکی حرف زدم ولی یادم نمیاد چی گفتم اصلا ؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه