دوازدهم تیر ماه ۱۳۸۷ کیانا به گفته خودش همه اش انقدر گیلاس خورده و اینقدر زردآلو ( این اینقدر را با انگشت هایش پشت تلفن به من نشان داد این شد که نفهمیدم اینقدر یعنی چقدر ) قرار بود امروز بیاید خانه ما پیش مامان ... دیشب زنگ زده به کاو ه می گوید : ببینم من فردا میام نبینم تو کجایی ؟ !!( سلام مهتا ) حالا دل درد گرفته و مامانش مجبور شده بماند خانه و ببردش دکتر... نیم ساعت پیش که زنگ زدم خانه شان گفت : رکسی روی فرش بالا آوردم حالا فرش بوی بالای منو میده کارتون رابین هود را برایش خریدم و دیشب خودمان نشستیم برای اولین بار نسخه اصلی اش را دیدیم چقدر این بچگی های ما سانسور زده و فقیر بود آخر خدا .... و چقدر بچگی های الان رنگ و وارنگ و هیجان انگیز است ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |