زنده ام و دم جنبان **
تعریف هایی مامان از سرمای ولایت را گذاشته بودم پای آن ژن بزرگ نمایی که در خون همه اعضای فامیل هست. در فاصله زمانی که از اتوبوس پیاده شدم تا سه دقیقه بعدش که سوار ماشین عمو شدم آب بینی ام یخ زد. رسیدم خانه دیدم شیشه های تمام پنجره ها یخ زده ، آنجا بود که فهمیدم آدم حرف های مادرش را باید همیشه جدی بگیرد ....

در هر اتاق یک بخاری ، در اتاق پذیرایی یک بخاری ویک شومینه و در آشپزخانه چهار شعله گاز روشن بود ، مصداق کامل هدر رفتن انرژی .... سه پا که از هر کدام دور میشدی دما 15 درجه کاهش پیدا می کرد... ( پا واحد شمارش در بازی گردو شکستم )
دستشویی خانه فقط 5 درجه با دمای بیرون تفاوت داشت ، کلا جیش و .... اینها همه یخ میزد .

یک تک پا رفتم خانه خاله کوچیکه ، دیدم دم در دخترخاله ها و بقیه بروبچس مونث فامیل شوهر خاله ام ایستاده اند ، همه فشن... گفتم شب عاشورایی دارین میرین شو لباس؟ گفتن نه میریم امام زاده ... لابد که زیارت عاشورا هم میخواستند بخوانند ... گفتم یخ میزنین ها ... خندیدن و رفتن ....
از آن موقع دارم فکر میکنم در سی سالگی چه چیزی میتواند انگیزه شود آدم دمای منفی 26 درجه را تحمل کند؟
مبل ها را چیدیم دور هم و زیر میز بین مبل ها را کرسی برقی گذاشتیم و یک لحاف گنده هم رویش انداختیم ... مثل آن قدیم های خانه مادر بزرگ ام ... تنها اشکال اش این بود که زیر لحاف پاهای آدم می پخت و بیرون گوش ها و دماغمان یخ می کرد.
نمیدانستم آن گل گاوزبانی که شبها یک مشت پُرش را میریزم توی قوری و یک لیوان پررنگ دم کرده اش را می دهم کاوه بخورد و شبها راحت خوابش ببرد کیلویی 27000 تومن است و 200 گرم اش میشود 5500 تومن. از این به بعد باید سه شب دیازپام 10 حل کنم توی چایی و بدهم بخورد و یک شب گل گاوزبان ....
** ( اتل لیلیان وینیچ )خرمگس
...................................................................................................
ابتدای صفحه