بیستم دی ماه ۱۳۸۶
● تولد مامان
پدرم سه بار در سال برای مامان کادو میخرد، سالروز تولد ، سالگرد ازدواج و گاهی هم روز زن ، که از قضا آن دو تای اول با هم دو ماه بیشتر فاصله ندارد . چون کلا اهل خرید رفتن نیست و از جیجی بی جی های زنانه هم سردر نمی آورد و یک سرویس طلا یا ست کامل لوازم آرایش تقریبا برایش فرقی با یک دست مبل ندارد و هر سه به نظرش بی مصرف می آیند ، سه بار در سال سری به مغازه آقای ب میزند و او هم تمام این سالها هر چی عطر نانسی در مغازه اش داشته کادو کرده و داده دست پدرم . حالا از شانس مامان علاقه زیادی به عطر دارد و هر بار با چنان ذوقی کادویش را باز می کند که حیران میمانم دارد فیلم بازی می کند یا واقعا انقدر ذوق زده می شود .... من و کاوه امسال تصمیم گرفتیم برای مامان کادو تولد یک انگشتر بخریم .. سر راه خانه سری به طلافروشی های دور میدان مادر زدم، وارد اولین مغازه شدم و به آقاهه گفتم برای مامانم میخوام یه انگشتر بخرم ، پرسید تا چه حدود قیمتی ؟ ازآنجایی که آخرین باری که طلا خریدم به گمانم زمان زلزله بوئین زهرا بود و هیچ ایده ای در مورد قیمت طلا نداشتم سرم را بالا گرفتم بادی به غبغب انداختم و گفتم سیصد هزار تومن .. عکس المعمل آقاهه این بود .. سیصد هزار تومان ؟!!! از لحن گفتن اش نفهمیدم که یعنی این رقم خیلی زیاد است یا خیلی کم ، با کمی شک گفتم : خیلی زیاده؟ گفت : نه خیلی کمه .. گفتم مثلا اون انگشتره که گوشه سمت راست ویترین بالای دستبند ها گذاشتین چنده ؟ یک میلیون و هفتصد تومن اون یکی که بالای اون انگشتر نگین قرمز داره است چند ؟ یک میلیون و پانصد تومن این یکی ؟ یک میلیون و هشتصد تومن مستاصل گفتم خوب با سیصد تومن چی میتونم بخرم؟ یک حلقه نازک که بیشتر به مفتول مسی شباهت داشت گذاشت جلویم و گفت این میشه 290 تومن ... یک نگین برلیان هم داره... هر چه با چشم غیر مسلح نگاه کردم نتوانستم نگین برلین را ببینم ، از مغازه زدم بیرون و از مغازه بغلی اش شیشه یک عطر خریدم. ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |