شبنم آلبوم عکسهای عروسی شان را میدهد دستم، مادرش یک ظرف کوچک انار دون شده میگذارد روی میز جلوی پایم ، یک دانه انار می افتد پایین و قل میخورد تا زیر پای شوهر عمه ام ، پیش از آنکه تبدیل شود به لکه قرمز روی فرش آلبوم را میگذارم روی میز و خم میشوم دانه انار را برمیدارم و می اندازم داخل فنجان چای ، دانه انار بقیه شب را ته فنجان میان تفاله های چای میگذراند ....
همین الان دکمه حرف صین روی کیبورد از کار افتاد ، بعد از این به جایش باید از ش اشتفاده کنم...
عمه آلبوم را برمیدارد و ورق میزند و میرشد به عکش خودش ... میگوید وای منو خیلی بد انداخته .... غر میزند و هی میگوید عکش منو خیلی بد انداخته ، انگار که عکاش با عمه پدرکشتگی داشته باشد ، بعد یک نگاهی به شبنم میاندازد انگار که شبنم هم در این پدرکشتگی دشت دارد...

مامان زنگ میزند خبر میدهد که نزدیکی تهران هشتند ، نششته ام شر کار و ناگهان یادم می افتد دیشب کاوه دم پنجره شیگار میکشید و شیگارش را داخل در شیشه خیار شور خاموش کرد ، در شیشه خیار شور با دو تا فیلتر شیگار صبحی که از خانه بیرون می آمدم هنوز روی ماشین لباش شویی بود ...بهانه ای جور میکنم و میزنم از شرکت بیرون ، به دو میروم خانه ، ظرف ها را میشورم ، لباشهای پخ و پلا روی تخت و رخت آویز را جمع میکنم ، پتو و بالشت روی مبل را شوت میکنم داخل کمد ، ملحفه روی تخت را که دو هفته اشت ششته ام و حوصله نکرده بودم بکشم روی تشک مرتب میکنم ، ته شیگار ها را میریزم توی یک کیشه ، از خانه بیرون می آیم و سر راه کیشه را پرت میکنم داخل سطل زباله ...
...................................................................................................
ابتدای صفحه