از هر دری سخنی
به آقای مدیر گفتم حالا که پدرم شصت سالش شده کاوه میتواند با کفالت معافیت بگیرد ؛ گفتم باید شنبه ارا ک باشم و همه اعضای خانواده در کمیسیون نظام وظیفه شرکت کنیم... نگفتم که این بازی مردهاست و زنها در آن جایی ندارند، نگفتم که چه من تک دختر باشم چه 6 تا خواهر دیگر هم داشته باشم به هر حال کاوه معاف میشود ، آقای مدیر یا میدانست و خودش را به آن راه زد یا نمیدانست و نفهمید که من دروغ میگویم ، با مرخصی موافقت کرد.

دلم هوای آن خانه را کرده بود ...

طرح مبارزه با بیکاری زنان در ار اک با موفقیت انجام شده ، پنج شنبه عصر به قصد خرید سری به خیابان ملک زدم و در کنار هر کدام از تیر چراغ برق های خیابان دو تا خانم چادری ایستاده بودند و تا من از سر ملک بروم ته ملک 269 مرتبه شنیدم دخترم حجابتو رعایت کن ....

از خیر خرید گذشتم و رفتم خانه مادربزرگم ، دم در برخوردم به دو تا دختر خاله ها که خودشان را فشن کرده بودند و داشتند میرفتند بیرون ، گفتم بابا من با این قیافه 269 مرتبه تذکر گرفتم، شماها حتما امشب بازداشتگاه خوابیدین ها .... پشت چشمی برایم نازک کردند و گفتند نه خیر ما بومی اینجا هستیم فاطی کماندوها میشناسنمون ....

جمعه عصر همه میخ تلویزیون شده بودند ، برنامه ای نشان میداد درباره طرح مبارزه با اراذل و اوباش ، تمام که شد قبل از اینکه کسی چیزی بگوید گفتم : من کلا با اعدام مخالفم ، محاکمه هم باید در دادگاه وبا حضور وکیل مدافع و اینها باشه .... ادامه حرفهایم میان هیاهوی بقیه گم شد که متفق القول بودند نباید مثلا کسی را که به دو تا بچه تجاوز کرده و بعد آنها را کشته اعدام کنند ، داشتم خوشحال میشدم که عجب فامیل روشنفکری دارم و اینها .....که یک گفت : آره اعدام واسه اینا کمه باید حبس ابد بهشون بدن بعد هر روز شکنجه شون کنن ، دیگری گفت به نظر من باید ذره ذره رو بدنشون روغن داغ بریزن ، اون یکی گفت باید تیکه تیکه شون کنن ....

پ ن : آرشیو را فعال میکنم محض خاطر شما
...................................................................................................
ابتدای صفحه