سی ام آبان ماه ۱۳۸۶ باران که میبارد همه چیز به هم میریزد و آنقدر آدم ها تند رد میشوند و سرشان به گریبان خودشان است که دیگر هیچ کس به دو تا دختری که سربالایی شریعتی را تند بالا می آیند و آواز میخوانند توجه نمیکند....
قابل توجه : آقا یا خانم کامنت گذار ناشناس بهتر نبود اسمی ، آدرسی ، چیزی میگذاشتی تا من مجبور نشوم اینجا بنویسم که من خیلی شده که بخوام کاری رو انجام بدم و حس کنم که احمقانه است ولی وقتی اون کارو نکردم و بعد فهمیدم که حس ام اشتباه بوده بیشتر احساس حماقت کردم... اینه که ترجیح میدم به حس هام زیاد اعتماد نکنم... ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |