نهم آبان ماه ۱۳۸۶
● تو رو خدا بگذارید من بیایم سر کار
آقای مدیر وسواس های عجیب و غریب زیادی دارد ، به جز اینکه به نحسی روزهای 13 معتقد است به صبر کردن بعد از عطسه هم اعتقاد دارد... شنبه ای که من با دماغ گنده و قرمز و چشم های ریز از سرماخوردگی رسیدم شرکت همان دم در با اولین عطسه ای که زدم خودکاری که برای نوشتن چک برداشته بود گذاشت زمین و گفت عافیت باشه ....و بی خیال نوشتن چک شد .... نیم ساعت بعد آقای همکار برگه های بیمه به دست از جلوی در اتاقم رد شد ، میخواست برود بیمه ، من عطسه زدم و همان لحظه صدای آقای مدیر را شنیدم که گفت آقای ک یک لحظه صبر کنین.... باقی روز بیشتر کارها با عطسه های من کنسل شد... ساعت 3 محترمانه از شرکت بیرونم کردند.... پ ن : اصلا خنده ندارد این روزهایم .... یک چیزی را انگار گم کرده ام .... ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |