صبح ها از میدان نزدیک خانه که رد میشوم خانم ها صف ایستاده اند برای سبزی .... عصرها که برمیگردم تنها چیزی که باقیمانده چند دسته سبزی پلاسیده است که دیگر به درد خوراک ببعی میخورد.... از سه ماه پیش که مامان رفته توی خانه از سبزی خوردن خبری نبوده.... امروز سر میرداماد چشمم افتاد به دسته های کوچک ریحون و جعفری و نعناع و ... چند تایی خریدم و با خودم آوردم شرکت .... همکارم برایم پاکشان کرد و ریخت توی کیسه که ظهر با خودم ببرم خانه....

پرسید چه رشته ای درس خوندی؟ جوابم را که شنید گفت این آخرین رشته ای بوده که میتوانسته تصور کند من خوانده باشم....
من مهندسی کامپیوتر نرم افزار خوانده ام ... و سه سال است که در زمینه ابز ار د قیق آب کار میکنم. ( دستگا ه های انداز ه گیری آ ب مثل کنتو ر ، فشا ر سنج ، ثبا ت و ... )
خیلی مرتبط هستند ؟

مامان و پدرم یک شنبه هفته دیگر برمیگردند و من خوش اخلاقم .....
...................................................................................................
ابتدای صفحه