یکشنبه صبح
قبل از خارج شدن از خانه چشمم افتاد به ام پی تری پلیر شبنویس روی میز غذاخوری .... روز قبل برده بودم برای تعمیر ... گوشی ها را زیر مقنعه زدم به گوشم و ام پی تری پلیر را انداختم زیر مانتو و صدایش را نسبتا زیاد کردم ... رسیدم شرکت گوشی چپی را درآوردم تا اگر تلفن زنگ زد بتوانم جواب بدهم ، گوشی راست را گذاشتم باشد ....صدای آهنگ را کم کردم و مشغول کار شدم و .....
این روزها به خاطر مسایل مربوط به تحریم اوضاع کاری ما به هم ریخته است حسابی.... از زمان تحویل قراردادهایمان گذشته و به خاطر نوسانات پوند مرتب متضرر می شویم.... ذهنم درگیر گرفتاری کاری و کلاس آموزشی ساعت 11 و فکر و خیال ماندن و رفتن بود و متوجه گذشت زمان نشدم....
یکی دو ساعت بعد به همکارم گفتم شما هم صدای موسیقی رو میشنوین ؟ گفت : کدوم موسیقی؟ گفتم نمیدونم از صبح همه اش یک صدایی توی سرمه ..... و دوباره مشغول کار شدم ....
یادم نیست ساعت چند بود که مهتا زنگ زد ، گوشی تلفن را چسباندم به گوش راستم و میان حرف زدن هی فکر کردم که خدایا چرا گوشم درد میگیرد .... نگو که تمام مدت گوشی تلفن را گذاشته بودم روی گوشی ام پی تری پلیری که از صبح مانده بود داخل گوش راستم .....
مهتا گفت خدا الهی شفات بده....
پ ن : فکر کنم خدا واقعا باید شفایم بدهد ، در حالی که همه اش 20 هزار تومن داشتم تا پایان ماه ، رفتم یک هدفون 16 هزار تومنی خریدم بلکه ماه بعد 130 تومن دستم بیاید بتوانم خود ام پی تری پلیرش را بخرم. کلا من همیشه مسایل را از انتها به ابتدا حل میکنم...
چهارشنبه
چه طور میشود حرکت ناخودآگاه کمر و پا را هنگام شنیدن یک آهنگ شش و هشتی در محل کار کنترل کرد؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه