فرهنگ و موسیقی و کله پاچه
در حالی که له و لورده و خسته از سفر رسیده بودیم قبل از ساعت 8 خودمان را رساندیم دم در کاخ موزه سعد آباد و میان خیل جمعیت پشت در منتشر ماندیم تا ساعت از 8 گذشته در باز شد و بعد از آن به مدت یک ساعت جستجوی آدم ها برای یافتن صندلی هایشان آغاز شد.ما نصیحت دوستی را که گفته بود برای برنامه های فرهنگی به خصوص موسیقی پول بیشتری خرج کنید نشنیده گرفتیم و بلیط 10هزار تومانی کنسرت موسیقی شمس را خریدیم، جایگاه ج ردیف چهارده..... این جایگاه ج ردیف 14 یک جایی بود ته دنیا ..... تنها تصویری که من از روبرو میدیدم صدها کله در شکل واندازه های مختلف بود ...
ساعت از نه و نیم گذشته هنوز سازها کوکو نشده بود و مردم همچنان در حال رفت و آمد و خرید پفک و ساندویچ و آب معدنی و... بودند ، نزدیک های 10 بالاخره با سلام وصلوات برنامه شروع شد و نوای موسیقی با چاشنی رفت و آمد آدم ها و صدای گریه بچه و صحبت کردن با موبایل و خنده .... به گوش رسید....
ساعت 12 خواب آلود و یخ کرده و گرسنه آمدیم بیرون....
سوال:
چرا ما هنوز نمیدانیم شروع برنامه ساعت 8 یعنی چی؟
چرا فلان قدر پول بلیط میدهیم و این همه راه میکوبیم میان ترافیک خودمان را میرسانیم به کنسرت و بعد آنقدر که خوردن پفک و ساندویچ برایمان جذابیت دارد شنیدن موسیقی ندارد؟
چرا مفهوم نیاوردن بچه زیر 8 سال را نمیفهمیم؟
چرا هی راه میرویم و با موبایل صحبت میکنیم؟
چرا انتظامات نقش برگ چغندر را دارد؟
پ ن: سواد موسیقی من در حد زیر صفر است بنابراین نمی توانم اظهار نظر کنم ،فقط به نظرم صدای زن هم خوان گروه خیلی با بقیه هماهنگ نبود ، نوازنده نی هم آنقدر میکروفون را چسبانده بود نزدیک دهانش که صدای نفس گرفتنش هم می آمد ... در کل ولی برای من شب خوبی بود شاید چون به قول حسین صدای دف آدم را جوگیر میکند ....
...................................................................................................
ابتدای صفحه