از عرب های کپرنشین اهواز هستند، پدرش یک زمانی برای مدیر ما در اهواز کار می کرد، نزدیک 20 سال پیش زمان جنگ. مرد شریفی است یکی دو بار برای عمل قلب تهران آمده و مدیر ما هم مبلغی کمکش کرده . دو سه روز پیش دخترش آمده بود با 4 تا پسر بچه از 7 سال تا 1 سال ، قد و نیم قد، با لباسهای پاره پوره و فوق العاده کثیف. گفت اومدم بچه ها رو بزارم دفتر رئیس جمهور و بگم دیگه نمی تونم خرجشونو بدم ، گفت 100 تومن همرام بوده که این توله سگ گمش کرده، دو تا مشت کوبید تو سر بزرگترین پسر که برادر یک ساله اش را هم بغل کرده بود. زن نشسته بود روی زمین و زاری می کرد، گفت دیشب رفته از هیات دم مسافرخانه برای بچه ها غذا بگیرد ، بیرونشان کرده اند ، نگاهم به دمپایی های پلاستیکی شان افتاد ، رفتم برای بچه ها بیسکوئیت بیاورم.
پول هایم را مثل همیشه گذاشته بودم لای تقویم کوچکی که روی میزم است، به اتاق که برگشتم دیدم پسر بزرگتر پولها را از داخل تقویم برداشت و گذاشت زیر بلوزش،وقتی برگشت من را دید و خیلی خونسرد نگاهم کرد . من هاج و واج مانده بودم و نمیدانستم چی بگویم، همکارم دیده بود. زن پول بلیط برگشتش را از مدیرمان گرفت و رفت. هیچ کدام چیزی نگفتیم .
این رگ روی پیشانی ام از همان روز درد میکند. می توان به این زن و امثالش گفت کمپین یک میلیون امضا را امضا کرده ای؟ از برابری حقوق زن و مرد خبر داری؟ می دانی می توانی حق طلاق وحضانت بچه هایت را در شروط ضمن عقد بگنجانی؟ نظرت در مورد حق داشتن انرژی هسته ای چیه؟ از تحریم و امریکا و حمله خبر داری؟ سخنرانی دیشب احمدی نژاد را گوش کردی؟
پ ن : وجدان درد نگرفته ام، ادا هم در نمیاورم. فقط حس ناتوانی ام تبدیل به خشم شده است.....
...................................................................................................
ابتدای صفحه