بیست و هشتم دی ماه ۱۳۸۵ : چه خبرا ؟ همه خوبن؟ : والا خبر خاصی که نیست ، من که همه اش تو خونه ام از هیچ کس خبر ندارم، راستی شنیدی مهدیس با علی به هم زده با یه پسر دیگه دوست شده؟ : جدی؟ : آره بابا پسره از این مدل ها که کرم پودر میزنن ابرو برمیدارن، حالا ولش کن به ما چه مگه فضولیم، سمیرا و علیرضا هم قهر کردن، سمیرا حلقه نامزدی رو پس فرستاده، مامان پسره هم زنگ زده کلی بد و بیراه گفته..... : شوخی می کنی؟ : نه بابا ، چکهای سعید هم برگشت خورده ، طلبکارا ریختن دم در خونه شون آبروریزی شده، به کسی نگیا درست نیست... : واقعا؟!! : آره دیگه، البته من که عادت ندارم از کسی بپرسم ولی شنیدم شوهر شبنم رفته یه زن دیگه گرفته یواشکی ، خلاصه همه فهمیدن، شبنم هم مهرشو گذاشته اجرا طلاق بگیره، من از اول گفتم این پسره یه ریگی به کفش اش هست، حالا به ما چه البته ... : عجب!! : آره بهزاد هم ماشینشو فروخته بی ام و خریده، پارسال رنو داشتا، ما که نفهمیدیم این آخرش چی کاره است، ولش کن من که اصلا حوصله این حرفهای خاله زنکی رو ندارم.... ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |