شریعتی را از بالا پیاده گز میکردیم به سمت پایین، دست هایم یخ کرده بود ، هوا هوای هذیانی های مریمی ، سرما و دلتنگی و پالتویی که جیب ندارد برای گرم شدن دست ها، به یکی دو تا مغازه لوازم ورزشی سرک کشیدم برای خرید تردمیل ( دوی ثابت). سر راه مامان می خواست از داروخانه خرید کند. وارد شدم، گرم بود و بوی کرم و شامپو می داد. از آقایی که پشت ویترین ایستاده بود پرسیدم تردمیل دارین؟ قبلش البته یک نگاهی به اطراف کرده بودم و حدس می زدم نباید داشته باشند. آقاهه اول برگشت سمت قفسه های پشت سرش و یک نگاهی به ردیف بسته ها و شیشه و جعبه های دارو انداخت ، بعد خم شد و قفسه های زیر ویترین را هم نگاه کرد و بعد گفت: نه نداریم!
پ ن : 1- نوشته هایم لوس وبی مزه شده اند، اخلاقم گه مرغی است ، روابطم با دوستانم به حداقل رسیده است و تقریبا از هیچ چیز لذت نمی برم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه