جمعه مهمان داریم، خانم میم و خانم ب با خانواده ، هر دو وسواس تمیزی دارند ، مامان فکر میکند نباید کم بیاورد.... پنج شنبه دستمال وایتکسی می دهد دستم و خودش هی سرش را خم می کند ، دیوارها را با زاویه نگاه می کند و چند بار می گوید اینجا و اینجا و اینجا.... من دنبالش جای دست خودم را از کنار میز تلفن ، جای پای کاوه را از دیوار کنار تلویزیون و لکه های تیره را از گوشه و کنار خانه پاک می کنم. شانس آوردیم نصف دیوار ها را پنجره گرفته، پنجره ....پنجره .... مامان از جا می پرد و با روزنامه و رایت می افتد به جان پنجره ها....زیر تلویزیون و مبل ها ، دسته صندلی های میز ناهارخوری ، بالای یخچال ، دیوار پشت ماشین لباسشویی، پشت در اتاق، شیشه روی گاز و هر گوشه دیگری از خانه را که من هیچ وقت به ذهنم نمیرسد تمیز می شود.
خانم میم قبل از اینکه خیار را پوست بکند سرتاپایش را با دقت بررسی می کند، مامان نگاهی به من می اندازد یعنی چه خوب شد خودش میوه ها را شست . خانم میم سبزی را سه بار در آب خالص آب کشی می کند و بعد یک بار مایع ظرفشویی می زند و دوباره یک بار با مایع ضدعفونی شستشو می دهد، خانم ب اصلا سبزی نمیخرد. هفته ای یکبار از سر تا پای خانه را آب و آبکشی می کند ، روزی یک بار جارو می زند و هفته ای دو بار روی تمام فرش ها را شامپو می کشد، خانم میم ماهی یکبار خانه تکانی می کند، می گویم خدا را شکر که ما شش ماه یکبار این کار را میکنیم. مامان چشم غره می رود. خانم میم کشمش های داخل ظرف جلویش را نگاه می کند و می گوید چه کشمش های تمیز و سبزی، می گویم که مامان همیشه کشمش هایی را که می خرد می شوید و می گذارد خشک می شوند... یک به هیچ... خانم میم و خانم ب هیچ وقت به عمرشان کشمش را نشسته اند....
...................................................................................................
ابتدای صفحه