کیانا را مینشانم روی میز ، روی سطل پلاستیکی کوچکی رِنگ میگیرم و با دامبول و دیمبول ناموزون حاصل از هنرنمایی دستانم آواز می خوانم... شکوفه های بی قرار .... روز آفتابی ... به صبا بوسه دهند... با لب سرخابی...ای شکوفه خنده تو... جلوه ها دارد ... کیانا همانطور که نشسته با حرکات سر و شانه همراهی ام می کند. آهنگ بعدی را می خوانم که آی... دارم آتیش میگیرم ... من از این غصه و غم دارم تنها میمیرم... آی... دارم آتیش میگیرم .....
ساکت می شود و با چشم های گرد و درشتش نگاهم می کند و می گوید: رکسی یعنی الکی آتیش گرفتی یا راستکی؟

...................................................................................................
ابتدای صفحه