چهارم دی ماه ۱۳۸۵ کسانی که از خیلی وقت پیش اینجا سر می زنن و دوست های بلاگی قدیمی که هیچ وقت همدیگر را ندیدیم و شاید هم فرصتی پیش نیاید که ببینیم میدونن من زیاد کامنت نمیزارم. چون تعداد بلاگ هایی که می خونم خیلی زیاده و معمولا هم آفلاین می خونم و فرصت هم مجال نمیده ، گاهی هم حس می کنم اون چیزی که می خوام بگم نمی تونم در یک کامنت جا بدم و اخلاق گذاشتن کامنت هایی از قبیل خوشم اومد به من هم سر بزن ، ندارم. هیچ وقت هم گله نمی کنم که چرا مثلا 300 تا خواننده دارم ولی 5 تا کامنت.... و اگر کامنت نگذاشتن من توهین به کسی محسوب میشه من ازش عذر خواهی میکنم. در این چهار سال به تجربه فهمیدم برای دیدن آدم های پشت این بلاگ ها نباید کنجکاو باشم مگر اینکه بتوانم آن آدم را از نوشته هایش جدا ببینم و همین انتظار را در مورد خودم دارم ....اینجا باغ بی برگی است، اما من رکسانا هستم .... پ ن : گاهی وقت ها حرفها قلبمه میشود ته گلویم و نمی دانم چه طور بگویمش و وقتی میبینم یکی بهتر و کاملتر بیانش کرده گره گلویم باز می شود. مثل این یکی...... ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |