پنجره را باز گذاشته ام خانه خنک شود، از سرمای سرامیک ها که کف پایم را قلقلک می دهند خوشم می آید. همه چیز مرتب است ، هر چند شب های سرد هی کش می آیند و تنهایی را دوچندان می کنند با اینحال احساس آرامش میکنم ، ظرف ها را می شورم و می خوانم
به تو میگم که نگیر بهونه ای دل
به تو میگم که نشو دیونه ای دل


پ ن : ظرف ها تمام میشود و آواز من هم ، تلفن زنگ میزند، همسایه طبقه بالاست می گوید: الو، بخش آهنگ های درخواستی؟ میشه لطفا به من نگو دوسِت دارم رو برامون بزارین؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه