خوب من ساعت 10 صبح روز جمعه دست و رو نشسته و خواب آلود با موهای ژولی پولی و خسته از بیخوابی و پرخوری شب یلدا نشستم پای کامپیوتر که این را دیدم و برق از سه فازم پرید. الان نیم ساعت است دارم فکر می کنم منی که همه زندگی ام در بلاگم ول است چی بنویسم از خودم که جدید باشد و خواننده هایم ندانند.
  1. از بچگی مامانم جایم حرف میزد ، آنقدر که بعد ها هم هر جا خودم حرف کم میاوردم مامانم را با خودم می بردم. نمره اول لوسی و بچه ننه ای و وابسته به خانواده و اینها را با یک لوح تقدیر و سه تا سکه تمام بهار آزادی چند سال پیش دریافت کردم
  2. از صبح زود بیدار شدن متنفرم، دراز کشیدن در تخت و تا لنگ ظهر کش و قوس آمدن روزهای جمعه را دوست دارم و تازگی ها فهمیده ام که عمرا ورزشکار نمی شوم.
  3. با ترفندی خاص که فرمولش را میگویم توانسته ام محبوب دل پدر و مادر و همه فامیل شوم.( فرمولش شامل هیچ وقت روی حرف بزرگتر حرف نزدن و انجام دادن کارها بر خلاف میل خودت و به میل پدر و مادر یک قابلمه بزرگ، مهربانی وخنده یک کاسه آش خوری، صرف وقت و زنگ زدن و حال و احوال همه را پرسیدن یک پیمانه و پاچه خواری به میزان لازم)
  4. با ترفندهای خاص و موذیانه دیگر انقدر خودم را بچه مثبت جا زده ام که تو فک و فامیل و در و همسایه و دوست و آشنا مرا مثال می زنن و عمرا باور کنن که پشت این چهره آرام و مودب چه جانوری خوابیده است. .به همین خاطر دختر خاله هایم به خونم تشنه اند...
  5. با بی مزه ترین مساله می خندم و با کوچکترین چیزی اشکم در می آید. بچه که بودم پا به پای هاچ زنبور عسل گریه می کردم.فیلم هندی و سریال ایرانی که جای خود دارد.
  6. میل به آدم کشی در من بیداد می کند عصبانی که میشوم هوس می کنم دو سه تا از عمه ها و شوهر عمه ها و شوهرِ خاله کوچیکه و نگهبان شرکت و همسایه طبقه اول و چند تایی از معلم های دوران مدرسه و هر کی که بی هوا جلوی ماشین میپیچد و ..... را بکشم.

نه به اینکه نمیدانستم چی بنویسم نه به حالا که اگر منعم نکنند یه پانزده تایی ردیف می کنم. هزار و یک روزنه، شبنویس، حبه ، بغض بی قرار و دیهور دست به کار شوید....

...................................................................................................
ابتدای صفحه