می پرسد : مشکلت چیه دخترم، به زور 5-6 سالی از من بزرگتر است، میگویم دکتر یا منو خیلی کم سن میکنین یا خودتونو خیلی پیر، سرفه اذیتم می کنه چند شبی هست خواب راحت ندارم. گلویم را نگاه می کند عفونت ندارد، گوشی سرد اش را میگذارد پشت قفسه سینه و ریه ها هم پاک هستند ظاهرا، فشارم را که میگیرد میپرسد مشروب ? سیگار؟ سرم را به معنی نه تکان می دهم، میگوید البته با این وضع سرفه ای که الان تو داری سیگار بکشی رفتی اون دنیا، با دقت به نمودار فشار نگاه میکند، ضربان قلبت هم زیاده، عصبی نشدی؟ استرس نداشتی؟ چیزی مصرف نمی کنی؟ سرم را تکان می دهم یعنی که نه.
برگه نسخه را میگذارد جلویش و میگوید: فرصت داری یه نیم ساعتی پیش من بخوابی؟
سرش پایین است و چشم های گرد شده از تعجب من را نمیبیند. تا بیایم ذهن هنگ شده ام را ریست کنم و بفهمم منظورش از این جمله ای که گفت چی بوده می گوید یه سِرم برات می نویسم با دو سه تا آمپول میری تزریقات می خوابی برات میزنن که فشارت بیاد سر جاش، نیم ساعت هم دراز می کشی بعدش تا دوباره بیام فشارتو چک کنم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه