به طور مثال اگر زنگ بزنم به مامان و بگویم که می خواهم ازدواج کنم ولی فعلا هیچ کس نمی خواهم خبر داشته باشد مطمئن هستم همان لحظه که با کلی سفارش گوشی را می گذارم پشت سرش مامان تلفن خاله کوچیکه را میگیرد و با کلی سفارش که کسی نفهمد جریان را برایش تعریف می کند. مثل روز روشن است که خاله کوچیکه هم طاقت نمی آورد و به دخترش می گوید. دو دقیقه بعد دخترش چون قسم خورده که زبانی به کسی نگوید یک اس ام اس به دختر خاله بزرگه می زند و آخرش هم قسم ش می دهد که بین خودشان بماند. دختر خاله بزرگه هم در فاصله خواندن اس ام اس تا رسیدن به آشپزخانه که مامانش در حال غذا پختن است یادش می رود که قرار است به کسی نگوید. پس خاله بزرگه هم خبر دار می شود. خوب طبیعی است که مادر بزرگم هم بفهمد دیگر. مادر بزرگم بسته به اینکه روابط با دایی کوچیکه در چه موقعیتی باشد ( معمولا فقط دو سه روز از سال آشتی هستیم ) به آنها هم خبر میدهد. از این طرف خودم هم طاقت نمی آوردم و به دختر دایی بزرگه زنگ می زنم و باز همان قسم و آیه که بین خودمان بماند ولی مطمئن هستم که زن دایی بزرگه هم سه دقیقه بعدش خبر دارد.
من مرده این سرعت انتقال اطلاعات هستم.
پ ن :
1- مردهای فامیل همیشه آخرین کسانی هستند که در جریان اطلاعات قرار میگیرند.
2- البته که خبرهای بی اهمیت مثل سرماخوردگی من یک روز طول می کشد پخش شود.
3- این خبر ازدواج فقط یک مثال بود . جان جدتان نیایید بپرسید که جریان چیه
...................................................................................................
ابتدای صفحه