ساعت 1 با هم صحبت کردیم ، گفت چه طوری تپل ؟ گفتم تپل خودتی .
ساعت نزدیک های 3 بود که مامان زنگ زد و گفت کاوه چپ کرده. لاستیک ماشینش نزدیکی های قم ترکیده و ماشین 4-5 تایی معلق زده و تو زمین خاکی بین دو باند متوقف شده. زنگ زدم به خودش، صداشو که شنیدم خیالم راحت شد. گفت از ماشین هیچی نمونده. ولی خودش فقط کتفش در رفته .
از اون وقت هاییه که خودم هم نمی دونم به معجزه اعتقاد دارم یا نه .
الان زنگ زد و تا مثل همیشه گفت چه طوری تپل؟ همه آن اشک هایی که به خاطر مامان قورت داده بودم ریخت بیرون.
...................................................................................................
ابتدای صفحه