هشتم مرداد ماه ۱۳۸۵
نرگس و پفک

عین شیر برنج روی مبل وا رفته ام. کیسه زباله را باید ببرم پایین و آب معدنی هم تمام شده . این موقع شب می تونم یک مانتو بپوشم روی بلوز و دامنم و روسری سر کنم و با دمپایی لخ لخ کنان برم تا سوپر دور میدان که تا بوق سگ بازه. گربه سیاهه کنار کیسه زباله زل زده به من. پایم را می کوبم زمین و پیشت می گویم، مثل فشنگ در می رود و میخزد پشت چرخ یکی از ماشین ها.
برادر بزرگه پشت دخل چشم هایش دارد دو دو می زند از خستگی و سوپر همچنان شلوغ است . آقایی از کنارم رد می شود، یک بسته چیپس برمی دارد و از یخچال هم یک ظرف کوچک ماست و فقط مانده که یک شیشه الکل سفید هم بخرد، کیسه اش را بلند می کند از بالای سر خانمی که ایستاده جلوی میز و دارد پول می شمارد و می گوید سعید اینو حساب کن می خوام برم نرگس الان شروع میشه، یادم می افتد که دستمال کاغذی خانه تمام شده، دو تا پودر رختشویی و دو قوطی شما برمیدارم با یک بسته صابون عطری برای دستشویی . برادر کوچیکه یک باکس آب معدنی می گذارد دم در و می پرسد ماشین دارین. سرم را به علامت منفی تکان می دهم. دختر بچه لاغری از دم سوپر داد می زند مامان زود باش نرگس شروع میشه، مامانش در فریزر را باز کرده و دنبال بستنی دایتی توت فرنگی می گردد. یک بسته تخم مرغ برمیدارم و یادم می افتد که نگذارم این یکی هم انقدر کنج یخچال بماند تا تاریخ مصرفش تمام شود. یک شیشه زیتون ، دو تا پاکت آبمیوه ، یک بسته سبزی کوکو ، دو تا تن ماهی و یک بسته نان جمعا می شود 14700 تومان. سه تا کیسه و یک باکس آب معدنی را با هر فلاکتی هست بلند می کنم و راه می افتم سمت خانه. از پشت سرم صدای قدم های تندی را می شنوم. مادر و دختر می دوند تا به نرگس برسند.


پ ن : خانم مسن همسایه میگه من این سریال نرگس رو فقط به خاطر این طفلکی پُفک که مُرد نگاه می کنم!
...................................................................................................
ابتدای صفحه