نصفه شب از خشکی گلو از خواب می پرم و توی تاریکی کورمال کورمال می روم آشپزخانه . عمو و خانمش توی هال خوابیده اند . بطری آب را میگذارم روی پیشخوان و در کابینت را باز می کنم تا لیوان بردارم .عمو عادت دارد توی خواب حرف می زند شاید هم خواب بد میبیند ، ناله می کند و زیر لب چیزهایی می گوید، خانمش از خواب می پرد و صدای آرامش را می شنوم که می گوید حمید جان عزیز دلم ، صدایش آرامتر می شود. خم می شوم و خودم را زیر لبه پیشخوان آشپزخانه قایم میکنم.صبر می کنم تا دوباره صدای نفس ها آرام شود و آب نخورده می روم توی اتاق.
پ ن : خجالت می کشم بگویم میان آن همه میوه و گوشت و مرغ و خرت و پرتی که مامان برایم فرستاده یک ظرف بزرگ انگور یاقوتی دون کرده هم بود. انگور یاقوتی دون کرده ...
...................................................................................................
Very cool design! Useful information. Go on! » » »
 
This is very interesting site... »
 
ابتدای صفحه