هواپیما ساعت 4 بعد از ظهر جمعه در فرودگاه هیترو لندن نشست. آقایی که باید مهر خروج میزد حسابی سوال پیچم کرد.بعد رفتم قسمت بار و چمدان هایم را تحویل گرفتم و از راهرویی خروجی راه افتادم به سمت سالن انتظار. قبل از خروج یک مامور زن جلویم را گرفت و پرسید که از کجا میام و آیا تنها سفر می کنم و بعد خواست که وسایلم را ببرم روی میزی که گوشه سالن بود و پرسید سیگار و مواد و وسایل قیمتی همراه خودم دارم یا نه و اینکه از کسی چیزی نگرفتم که امانت حمل کنم؟ بعد در کوله ام را باز کرد و دو تا کیسه سبزی خوردن و دلمه و آش سوغاتی عمه را در آورد و نگاه کرد و گفت برو.
عمه را بعد از 10 سال دیدم.
کامپیوتر شوهر عمه ام لیبل فارسی ندارد و تایپ کردن خیلی مشکل است.
لندن خیلی بزرگ است و بیشتر خانه ها یک طبقه و دو طبقه هستند و به ندرت ساختمان بلند دیده می شود. خانه ها همه شیروانی و آجرهای قرمز دارند و تقریبا همه شکل هم هستند. کلی ساختمان قدیمی هست که بیشتر از 100 سال قدمت دارند و هنوز مردم در آنها زندگی می کنند. بالای خانه عمه دو تا کلیسای قدیمی با گورستان های قدیمی هست. اینجا هم مثل تهران مشکل پارک کردن ماشین همه جا هست. خیابان ها خیلی تمیز ولی نسبتا باریک هستند حتی در مرکز شهر. ماشین ها بیشتر در یک لاین و با سرعت حداکثر 40 کیلومتر حرکت می کنند و از لایی کشیدن و دستی و ترمز و سرعت بالا خبری نیست. این دو روز حتی یک بار صدای بوغ ماشین نشنیدم.
همین طوری که چیزی به اسم مد اینجا ندیدم. هر کس هر جوری که دلش بخواهد لباس می پوشد.کوتاه بلند پلیور تاپ چکمه صندل ......
اما کفش ها و لباس هایی که توی ویترین مغازه ها دیدم همان مد پاساژ های تهران است.
مطلقا نگاه کسی را روی خودت حس نمی کنی.از متلک و تنه زدن هم خبری نیست.دیروز تا مرکز خرید بالای خانه عمه رفتم و برگشتم و هیچ وقت انقدر احساس آرامش نکرده بودم.
این دو روز به افتخار ورود من کلی از دوستان و آشنایان عمه و شهر عمه ام به ما سرزدند.بیشترشان خیلی سال است که مقیم اروپا هستند. فکر می کنم که ایرانی های مقیم خارج باید شعور سیاسی شان را بیشتر کنند و انقدر شعار ندهند. همه در اینجا نشسته اند.حقوق دولتی میگیرندو خانه مجانی دارند و منتظر نشسته اند که یک روزی حکومت آخوندها سرنگون شود و بیایند ایران.بحث سیاسی خوراک همه مهمانی هست و بیشتر کسانی که این چند روز دیدم ادعا می کنند دکتر و مهندس هستند و همه هم از دانشگاه های اروپا و آمریکا ولی اگر بپرسی هیچ وقت نمی فهمی کدام دانشگاه و چه رشته ای خوانده اند. بیشترشان هم پناهندگی سیاسی دارند. اکثریت معتقدند که احمدی نژاد برای ایران خیلی خوب است و باید حسابی مردم ایران را در فشار بگزارد تا بلکه قیام کنند. ولی وقتی از یکی پرسیدم که چرا برای شرکت در قیام به ایران نمی آید جوابی نداد. همه کنار گود نشسته اندو می گویند لنگش کن.
دیشب مهمان آقایی بودیم که دکتر صدایش می کنند . نزدیک 60 سال سن دارد و از 20 سالگی به قول خودش از این کشور به آن کشور رفته است. وقتی وارد شدم شوهر عمه ام کتابخانه دکتر را نشان داد و پرسید که تا حاال به عمرم این همه کتاب دیده ام؟ کل کتابخانه کمتر از 200 جلد بود و نیمی از کتابها دایره المعارف و فرهنگ عمید و آریان پور بود.
خانه اش حیاط نقلی و زیبایی دارد. دیشب پای باربیکیو کباب و آبجو می خوردند و گیلاسهای مشروبشان را افتخار روزی که آزادی ایران را ببینند به هم می زند.
زندگی اینجا خیلی آرام و ساده و روان جریان دارد
...................................................................................................
ابتدای صفحه