روزهای فرد وارد شدن به خیابانمان مکافات است. هر بار مامورها عوض می شوند و هر کدام یک سازی می زنند. یکی قولنامه خانه را می خواهد که مطمئن شود دو تا کوچه پایین تر ساکن هستی ، یکی قبض تلفن می خواهد یکی بیمه نامه ماشین را نگاه میکند یکی هم مثل دیروزی انقدر احمق است که هیچ کدام را قبول نمی کند و مدام می گوید پارک کن برو بعدا بیا و کلک خانم حامله و اینها هم جواب نمی دهد . آن وقت آدم مجبور می شود داد بزند هر غلطی دلت می خواد بکن و گازش را بگیرد و برود. از شانس گند روز بعد همان مامور دیروزی سر کوچه ایستاده و از شانس بدتر طرف خیلی هم حواسش جمع است، می گوید بزن کنار و و شیشه را که پایین می دهم قبض جریمه دیروز را می دهد دستم و می گوید یک ماه بیشتر فرصت نداری پرداختش کنی. نامرد.... بی .... ژ.... د ......
...................................................................................................
ابتدای صفحه