جمعه شب

تب کرده بودم، سرم گیج می رفت و چشم هایم می سوخت. بدنم بی حس شده بود و نور چراغ های دو طرف اتوبان به نظرم هی پررنگ و کمرنگ می شد. فلاشر را زده بودم و از خط سمت راست اتوبان با سرعت پایین حرکت می کردم و امیدوار بودم تا خانه مشکلی برایم پیش نیاید. یک 206 از پشت نزدیک شد و نور بالا زد و بعد کشید سمت چپ و از من جلو زد و دوباره آمد خط سمت راست و سرعتش را کم کرد. فلاشر زد و بعد یک راهنما به راست و یک راهنما به چپ، توجه نکردم ، راننده دستش را از شیشه بیرون آورده بود و تکان می داد، بعد انقدر سرعتش را کم کرد که مجبور شدم سرعت بگیرم، کشیدم خط وسط و وقتی ازش جلو می زدم آن چیزی را که توی دست راننده در هوا موج می زد دیدم. دو تا اسکناس دو هزار تومنی بود.
...................................................................................................
ابتدای صفحه