شک ندارم که من چند سال است درجا میزنم. همه این چیزهایی که الان در ذهنم می گذرد در 20 سالگی هم می گذشت. آن موقع هم نگران سی سالگی ام بودم. حالا هم نگران سی سالگی ام هستم. 8 سال پیش بهش می گفتم آینده، هنوز هم می گویم . انگاری مفهوم آینده برایم در سی سالگی خلاصه می شود.
فکر کرد یک کمی دیگر بگذرد سطح شیشه را برف می پوشاند و می تواند دور از نگاه عابران ببوسدش. سرش را که خم کرد مرد برف پاک کن را زد و یکباره همه جا روشن شد.
...................................................................................................
ابتدای صفحه