بیست و هفتم دی ماه ۱۳۸۴ عصری که میرسم غذا آماده است. سبزی تازه و سالاد کاهو و بورانی اسفناج و .... هم روی میز چیده شده.همه جا هم از تمیزی برق می زنه. بعد از شام هم یک لیوان آب پرتقال و بعدش هم دراز کش روی کاناپه و تازه مامانم هم هی به همه میگه طفلک بچه ام خیلی خسته میشه. پایه شده ام به جای شوهر کردن زن بگیرم. ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |