اینجا داره عین اسب برف میاد.دوباره رفتیم پامچال برف بازی و انقدر سر و صدا کردیم و جیغ زدیم که باعث شدیم نصف پسرهای شهر با ماشین بیان همونجایی که ما بودیم و دست آخر پلیس اومد ما رو خیس و یخ زده سوار ماشینامون کرد و از مامان هامون قول گرفت که بریم خونه.تازه مامانم خودش یک گوله برفی زد توی شیشه ماشین آقا پلیسه و گفت شگون داره.موقع برگشتن هم دیگه چشم چشمو نمی دید. الان فکر کنم یک نیم متری برف نشسته باشه. (حالا یه ده سانتی کمتر) حیف که مدرسه نمی رم.فیتیله فردا فکر کنم تعطیله.
حسین بی خیال فتیر شو جون خودت الان همه چی یخ زده.تازه اون سر ملکیه ( اگر هنوز باشه ها ) به قتیراش زنجبیل می زنه من دوست ندارم.
یاسی جات خالیه. پامچال انقدر خوشگل شده . همه درخت ها سفید شدن و زمین هم یخ زده. میشه از همون بالای خیابون سر خورد تا پایین.
بعد هم دیگه همین. فعلا در کانون گرم خانواده نشستم و پاهامو کردم توی شومینه بلکه گرم بشن.
...................................................................................................
ابتدای صفحه