همیشه فکر می کردم یکی از مشخصات شهر من این است که اگر بروم و 30 سال بعد برگردم خیابان ها و میدان ها و حتی آدم ها همان طور مثل سابق سرجایشان هستند.
حالا اما هر بار که میروم یک چیزی تغییر کرده است و مدام صدای خودم را می شنوم که می گویم اِه ساختمان شهرداری کو ؟ اِه کاروانسرا چی شد؟ اِه مغازه آقای غلامی کجا رفت؟اِه اینجا که قبلا کارواش بود و اَه این خیابان که دو طرفه بود، اَه اینجا که ورود ممنوع نبود، اَه اینجا که هیچ وقت پلیس نبود.
نتیجه این تغییرات هم همیشه یک قبض جریمه است برای من که هیچ وقت به تابلو ها نگاه نمی کنم.

هیچ وقت نفهمیدم چرا نسبت به شهری که 26 سال از عمرم را در آن گذرانده ام هیچ تعلق خاطری ندارم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه