دیشب تا صبح خواب تصادف دیدم. خواب همان صحنه ای که از آینه دیدم. پژوی سیاهی که با سرعت نزدیک می شود و بعد بنگ و تاریکی و تاریکی...
قبلا هم تصادف کرده بودم. اما آن موقع ماشین را ول می کردم و می رفتم و بقیه اش به عهده پدرم بود. دیروز توی آن صبح سرد پاییزی وقتی که از شوک تصادف بیرون آمدم به این فکر کردم که اول صبحی به کی زنگ بزنم تا به دادم برسد. البته که کسی به ذهنم نرسید و بعد هم با خودم گفتم بهایی است که باید بپردازی ،چشمت کور دندت نرم اگر آن فاصله مطمئنه کوفتی را رعایت کرده بودی به این فلاکت نمی افتادی!
خسارت پشت ماشین را از بیمه ماشین پشتی گرفتم.مانده خسارت جلوی ماشین که باید از بیمه بدنه استفاده کنم و اصل بیمه بدنه ماشین هم دست پدرم است و او هم روحش از جریان خبر ندارد. یا باید پی 300-400 هزار تومن خرج ماشین را به تن بمالم و قید بیمه بدنه را بزنم یا اینکه یک جوری به پدرم بگویم.بیشتر دلم نمی خواهد نگران بشود.
فعلا منتظرم ببینم برادرم می تواند بدون سروصدا و یواشکی بیمه نامه بدنه ماشین را پیدا کند و برایم بفرستد که البته چشمم آب نمی خورد . گمان می کنم دست آخر هم بعد از آن همه سفارشی که کردم که مبادا کسی بویی ببرد راست و مستقیم برود سراغ پدرم و بگوید فلانی تصادف کرده و بیمه بدنه ماشین را می خواهد!
پ ن : خوشبختانه خودم هیچ آسیبی ندیده ام . به جز درد مختصر کمر و گردن که آن هم در اثر ضربه ای است که به صندلی خورده و پشتی صندلی را هم شکسته است ولی اگر کمر بندی ایمنی را نبسته بودم الان جای صورتم خمیر گل بازی بچه ها مانده بود.
...................................................................................................
ابتدای صفحه