بعد از دو هفته خوردن و خوابدن و جابجا نکردن حتی یک لیوان دوباره من ماندم و خانه و یک برادر شلخته . با خودم فکر کردم آدمی که 23 سال این طوری زندگی کرده را که نمی شود دو روزه عوضش کرد. بعد هم چقدر دنبالش راه بروم و تمیز کنم و ظرف بشورم ورختخوابش را مرتب کنم. از شانس خودم هم روی دنده تنبلی هستم. این طور شد که از روز سه شنبه تا حالا نه ظرف ها را شسته ام نه آشغال ها را بیرون برده ام نه خانه را تمیز کرده ام.
دیشب آخرین لیوان و بشقاب و قاشق تمیز را هم استفاده کردیم. امروز زنگ زد شرکت و گفت توی چی برای صبحانه چایی بریزم.گفتم بگرد اگر قابلمه تمیز پیدا می کنی استفاده کن.
شاکی شد گفت همین کارها رو می کنین آدم میره زن میگیره دیگه!
...................................................................................................
ابتدای صفحه