می دانم به نظر مسخره می آید اما هر چه روزها و ساعتها به چهارشنبه نزدیکتر می شود دلشوره من هم بیشتر می شود.دیشب در یک اقدام انتحارانه به چند نفری گفتم که نمی خواهم عمل کنم،جوابهای همه شان یکسان بود ، غلط می کنی!
گفتم آقاجان ( یا خانم جان ) می دانم که هر روز یک عالمه آدم عمل بینی انجام می دهند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد اما زدیم و من شدم از آن استثناها که زیر عمل ریغ رحمت را سر می کشند،یا اصلا شاید عزرائیل همان روز ساعت 12 هوس کرد جان 426597 نفر را بکیرد و از شانس من نفر 426597 ام بودم،
جواب های خوبی شنیدم: خفه شو حرف مفت نزن،بادمجون بم آفت نداره، انقدر شانس نداریم از دستت راحت بشیم،لوس ، بی نمک، حتی یکی دو نفر جدی تهدید کردند که اگر چهارشنبه شب زنگ بزنند و بفهمند عمل نکرده ام می آیند دست و پایم را می گیرند و دماغم را با کارد میوه خوری می برند . ( عمرا فکر نمی کردم چنین آدم های خشنی دوروبرم باشند) .
اصلا این دکتر هیز است.دوستش ندارم،هنوز هیچی نشده با دو بار ویزیت کردن خودمانی شده و رکسی صدایم می کند.
من می ترسمممم
...................................................................................................
ابتدای صفحه