پنجره ها
اول اینکه دکور و فضا خیلی با نمایش همخوانی داشت. موسیقی زنده هم ایده جالبی بود.
اما
راوی ( که چند باری هم پشت هم تپق زد و اسامی را اشتباه گفت و البته بیچاره حق داشت با آن همه آدمی که دوروبرش بودند) یک جورایی آدم را یاد قصه گوهای کودکان می انداخت که با یکی بود یکی نبود قصه را شروع می کنند. نحوه معرفی شخصیت های داستان هم اشکال داشت آنقدر که آدم اول نمایش گیج می زند که کی به کی است.
داستان بدجوری لنگ می زد . تقریبا هیچ بار معنایی نداشت و آن تکه هایی فلسفی هم که نصیریان می پراند با طنز داستان همخوانی نداشت. (علی نصیریان با آن لحن پر صلابتش همیشه مرا یاد سریال سربداران می اندازد).
جمله آخی چقدر پول خوب است و چقدر پول حلال همه مشکلات است هم زیاد شنیده می شود . اما دست آخر خیلی آبکی معلوم شد که بدون پول هم همه چیز خوب پیش می رود.
انتخاب بازیگر ها ( کلی بازیگر معروف و دهان پر کن ) زیرکی آئیش را می رساند.
بازی ها خوب و روان است اما فوق العاده نیست. گفتگوها سطحی و بدون پرداخت نوشته شده است. به نظرم هدف آئیش بیشتر به سرگرم کردن تماشاگران نزدیک است وهمین داستان را می توانست در قالب یک سریال طنز تلویزیونی دو سه قسمتی اجرا کند.
آئیش نقش خودش را خوب بازی می کند. ( در اینکه بازیگر خوبی است شک نباید کرد.)
اما به نظر می رسد یک جورایی نقشش را در نمایش زور چپان کرده است چرا که اگر حذفش کنیم هیچ خللی در روند نمایش ایجاد نمی شود . علاوه بر خودش علی هاشمی و رحیم نوروزی هم می توانستند حضور نداشته باشند.
از افشین هاشمی هم بعد از خواندن مصاحبه اش و بازی در خیلی دور خیلی نزدیک، انتظار دیگری داشتم که در حد ارائه یک بازی لوس باقی ماند.
آخر نمایش خیلی دلم میخواست از کارگردان می پرسیدم خوب که چی؟
با این حال گذراندن یک عصر جمعه با دیدن نمایش طنز پنجره ها خالی از لطف هم نیست مخصوصا اگر همراه با دیدن دوستان باشد.

پ ن : از اواسط نمایش عین بادکنکی که درش را خوب نبسته باشند انرژی من هم ذره ذره تخلیه شد آنقدر که آخرش دلم می خواست توی همان تاریکی بنشینم و گریه کنم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه