قبول کن که تقصیر خودت بود. من که آرام نشسته بودم و کاری به کارت نداشتم.این تو بودی که مدام دورم چرخ می زدی و اعصابم را به بازی گرفته بودی. آن موقع که دراز کشیده بودم و فیلم می دیدم که هی آمدی و رفتی و چرخ زدی و ویز ویز کردی.بعد هم راه افتادی، ببخشید یادم نبود که نمی توانی راه بروی، خوب حالا راه نرفتی پرواز کردی و هی توی آشپزخانه چرخ زدی و بعد هم که هوس کردی روی ظرف های تازه شسته توی جا ظرفی بشینی.این کارت دیگر شاکی ام کرد. نگذاشتی یک کتاب راحت بخوانم.خودت شاهد بودی چند بار مجبورم کردی از جایم بلند شوم و دستمال به دست دنبالت راه بیوفتم از این سر اتاق به آن سر اتاق. تو با این چشم های کورمکوری و بینایی ضعیفت چطور به حضور من پی می بردی؟ بعد هم می شود بگویی تا مرا می دیدی کجا قایم می شدی؟ میدانی که من هم دنبال جایی برای قایم شدن می گردم.درست که من و تو خیلی اختلاف اندازه داریم ولی شاید من هم بتوانم توی این خانه جایی برای قایم شدن پیدا کنم.البته توقع نداشته باش که گوشه سقف بچسبم یا برعکس زیر میز رژه بروم.
راستش من آن اسپری را که همیشه روی جاکفشی دم دستم می گذارم برای سوسک ها خریده ام.روی قوطی اش را هم که فکر کنم دیده بودی.باید به کارخانه سازنده اش بگویم که قوطی اشان با آن سوسک های سیاه رویش چقدر چندش آور است. فکر نمی کردم آنقدر زود رویت اثر کند.راستی تو میدانی چرا وقتی به سوسکها اسپری می زنم تندی مستقیم به سمت من می آیند؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه