جمعه

جمعه حیف که نمی دانی چقدر دوستت دارم.کاش سیاه نبودی. دلم می خواهد فرار کنیم به همان جزیره و من بشوم رابینسون کروزوئه از جنس مونثش و تو هم همان جمعه باشی. من دو تا دامن رنگ و وارنگ دوخته ام .به همان رنگ و وارنگی پرهای پرنده های جزیره. می خواهم تمام ساحل را پای برهنه از میان موج های آرام قدم بزنم. آخ جمعه ....
آخ جمعه کاش سیاه نبودی
...................................................................................................
ابتدای صفحه