سه شنبه

به بزرگه وقتی داشت شماره های موبایلم را بالا و پایین می کرد گفتم که موبایل وسیله شخصی است. نیشخندی زد و به کارش ادامه داد.به مامان می گویم اینها حریم شخصی حالیشان نمی شود؟ می گوید چه توقعی داری بچه هستند.گیج شده ام.بالاخره نفهمیدم اگر بچه هستند چرا دوست پسر دارند و یک تپه آرایش می کنند و حواسشان به همه چیز هست و اگر بچه نیستند چرا از ادب و بزرگتر کوچکتری هیچ بویی نبرده اند؟

چهار شنبه

بچه ها کشوی بالای میز را باز کرده اند و همه نامه های مرا خوانده اند.فکرش را بکن تک تک آن جملاتی را که برایت نوشته بودم خوانده اند .حالم بد است.انگاری که تمامی بدنم را با انگشتانشان کاویده باشند . جای انگشتان نشسته شان هنوز روی تنم مانده است و با هیچ صابونی هم پاک نمی شود.من خانه ساکتم را می خواهم و یاکریم ها و تنهایی هاییییییییییییییییییییییییییییییییییم را.
...................................................................................................
ابتدای صفحه