یک ربع مانده یه 8 همکارم زنگ می زند و می پرسد کجایی؟ خیلی ضایع است بگویم هنوز توی رختخواب هستم. مسواک که می زنم یادم می افتد که امروز را باید زود می رفتم شرکت و سی دی ها و دستگاه را برمی داشتم و می رفتم جایی و آن جا هم اتفاقا کیلومتر 15 جاده کرج است و من کجا هستم جلوی آینه در حال مسواک زدن و الان ساعت چند است ؟ 8 ؟ و من چند باید آنجا باشم ؟ 9؟.عمرا که به موقع نمی رسم. حالا مثلا می خواهم عجله کنم اما بدتر لفتش می دهم.
وسط آن هیر و ویر که دنبال سوئیچ و موبایل و جوراب و کیف پولم می گردم مامان هم یک لیوان شیر برداشته و دنبالم راه افتاده که وبا آمده و بیرون چیزی نخور و به جایش این شیر را بخور و بی خود نیست که ناخن هایت زود می شکنند و تو اصلا معلوم هست حواست کجاست و صد بار گفتم صبح ها یک کمی زودتر بیدار شو و با این قیاف خواب آلو سر کار نرو.
یک ربع مانده به 8 از خواب می پرم. پذیرایی غرق در نور و سکوت صبحگاهی است.لباس خواب مامان تا شده روی مبل است و بوی عطرش را می دهد. روی اپن برایم یادداشت گذاشته اند.
ما ساعت 5 رفتیم. خواب بودی بیدارت نکردیم. رسیدیم زنگ می زنم.یادت باشه فقط آب معدنی بخوری. میوه ها رو شستم حتما بخورشون. در رو روی هیچ کس باز نکن. مراقب خودت باش. قبل از رفتن یک لیوان شیر بخور.

...................................................................................................
ابتدای صفحه