مادربزرگم دیروز زنگ زده خانه حال پدربزرگم را بپرسد. پدربزرگم هم به جای آنکه تشکر کند گفته از خانه آن بچه زنگ زدی راه دور که چی بشه پول تلفن اش زیاد میاد. ( آن بچه من هستم یعنی)اصولا احوال پرسی و تشکر کردن از آن دسته کارهایی هستند که پدربزرگم به عمرش انجام نداده است.
مادربزرگم هم قهر کرده و می گوید دیگر برنمی گردم. برادرم هم نشسته و تشویق اش می کند و می گوید مهرت را هم اجرا بگذار. مهر مامان بزرگم 500 تومان است ولی خودش می گوید الان مهر را به نرخ روز حساب می کنند.خوشم می آید که مادربزرگم با این سواد نم کشیده اش به همه چیز وارد است. به پدربزرگم گفته طلاقم را می گیرم و میروم انگلیس پیش دخترم.کلا مادر بزرگم همیشه دنبال بهانه ای می گردد که جیم بزند و برود. همیشه هم می گوید 60 سال توی خانه ات جان نکندم که همین جوری بگذارم بروم ، خانه ومغازه ات را هم باید به نامم کنی. خوبی اش به این است که وقتی مادربزرگم یک بند حرف می زند و غرغر می کند پدربزرگم یک گوشش می شود در و یک گوشش دروازه.انگار نه انگار که مادربزرگم دارد آسمان و ریسمان را به می بافد.آخرش هم که مادربزرگم تهدیدش می کند به انگلیس رفتن پدربزرگم می گوید بفرما خانممممم بفرمااااا
...................................................................................................
ابتدای صفحه